✍شفیع بهرامیان _ دکترای علوم ارتباطات و مدرس روابط عمومی و روزنامهنگاری
بارها و بارها برای تکتک ما پیشآمده که در حال و احوال دیگران، چه نزدیکان، چه دوستان و آشنایان و حتی غریبهها، تجسس کنیم، در مورد باطن نادیده و ظاهر معلومشان قضاوت کنیم و در ضمیرمان، برایشان به حکمی کمتر از م رگ شان راضی نبوده و با زبان و بیزبان در موردشان، برای دیگران داد سخن سر دهیم. جالب اینکه شاید در بسیاری از موارد، آن تار موی نازکی که ما در هزارتوی ماست زندگی دیگران یافته و علیهشان در بوق و کرنا میکنیم در احوال و اقوال و رفتار خودمان ایبسا نه بهقدر یک تار مو بلکه در حجم یک کلاف، حی و حاضر است اما کیست که عیب خود ببیند و بر خبط دیگران، خموشی پیشه سازد!
همه ما در این سالهای دور و نزدیک، البته از گوشه و کنار خبر قتل به بهانه غیرت و ناموس را شنیده و بازهم خواهیم شنید، ایبسا متأثر از رفتار خواهر، همسر و یا دخترانمان، رگ غیرتمان متورم شود، خون جلوی چشمانمان بگیرد و «جنونی» ناشی از تعصبات نادرست، «مالکیتی غاصبانه» و نگاه محقرانه و سخنان و کنایه دوست و دشمن، به سمتی ما را بکشاند که هیچ راه بازگشتی نتوان برایش تصور نمود. درحالیکه زندگی همه آنانی که ما را به آن سمتوسو برده و سرشار از نقاط لغزش و تاریکی است که بهمراتب میتواند از رفتار کسی که مورد تیغ کین زبان یا بدن ما قرارگرفته، بسی نکوهیدهتر و مشکلدارتر باشد!
این روزها هم دوباره شنیدن ماجرای خود کُشتن و «کُشتانیدنهای» متوالی در منطقه، بالأخص مناطق مرزی در میان سایر مشکلات و ناخوشیهای روزگار، کام هر انسان منصفی را تلخ کرده و به این فکر فرو برده که سهم هر یک از ما در این عاقبت سیاه برای دختران و زنان این مناطق یا هر جای دیگری از این نوار مرزی چیست؟ چه میزان متأثر از رسوم و سنتهای نادرست خود را مالک بر «بدن» و وجود و «روح» و حیات هرکسی جز خودمان میدانیم و چه مقدار کوشیدهایم در قضاوت و رفتار و کردار- در این باب- بهجای خداوند، به داوری و حکم و اجرا ننشینیم!
ایکاش تلاش کنیم که هرگز هیزمکش آتشی نباشیم که در آن بیگناهانی به بهانه آبرو «سوزانده» و «دارانده» میشوند چه اینکه بیگناه مطلق و داور نهایی فقط و فقط خداوند است و هیچکسی، هیچ حقی برای سلب حق حیات از هیچ انسانی، با چنین بهانههایی نداشته و ندارد.(چه در شرع و چه در قانون چنین جایگاهی برای هیچ وابسته سببی و نسبی تعریف نشده است!) قانون و شرع در این باب واضح، روشن و راهگشاست. اما آیا وقت آن نرسیده است برای صیانت و حفاظت از جان انسانها، قانونگذاران و افکارعمومی مجازات بازدارندهتری برای عاملین و آمرین و معاونین جنایاتی که با نام تطهیر طایفه و عشیره و آبرو و غیرت و ناموس بر اینگونه دختران، زنان و مادران این سرزمین رفته و میرود، وضع نمایند؟!
در حیرتم از روزی که مردان را هم برای تطهیر به پای میز حساب کِشند؛ به گمانم شهر خلوت و خاموش خواهد بود…. به قول شاعر:
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست